سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آنکه در فراگیریش پرهیزگاری نورزد، خداوند به یکی از این سه چیزمبتلایش می کند : یا او را در جوانی بمیراند یا وی را در روستاها بیفکند و یا به خدمت پادشاه مبتلا گرداند . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
نشریه فصل رویش شماره4

<**ادامه مطلب...**>صد سئوال و سراب!؟

سوالات زیادی وجود دارد که باید اوشو به آنها پاسخ دهد اما در تفکراتش برای این سوالات پاسخی یافت نمی شود. همان گونه که می دانید:در عرفان مشرق زمین، خدا وجود دارد، عشق به خدا نیز از درون دل انسان های عاشق شعله می کشد و سر تا پای عاشق لبریز از خدا شده و بالاخره، عاشق با خدای جهان آفرین یکی شده و به وحدت می رسند. لیکن باید پرسید خدا کیست؟ و ذاتش چگونه است؟ صفات او کدامند؟ چه فرقی میان او و غیر اوست؟ خدا چه کار می کند؟ زمان در او چگونه احساس می شود؟ آیا مکان و حرکت و دگرگونی در او راه دارد یا نه؟ اصولا چه فرق ماهوی میان او و دیگران وجود دارد؟ وقتی می گوییم ما انسان ها در رسیدن به تکامل معنوی به خدا متصل می شویم، منظورمان از این اتصال، اتصال به چه چیزی است؟ وقتی آن نقطه اتصال عارف(انسان) و خدا(معروف) رخ داد، ما به چه چیز در واقع می رسیم؟ آیا آن حقیقت و آن عشق و آن ایمان و تکامل که ما انسان ها در هنگام اتصال به معبود در وجود خود احساس می کنیم، از نظر مکتب عرفانی اوشو و دیگر مکاتب مشرق زمین یکی است یا نه؟ آن حقیقتی که در اثر عشق و مراقبه و سکوت و سرور به آن دست می یابیم، ویژگی هایش کدام است؟به این سؤالات اگر پاسخ داده نشود، صد ابهام در ذهن سالک عاشق پدید می آید و یک سرگردانی توام با عشق مفرط در سالک شیفته ایجاد می شود که هر چه بر شدت آن افزوده شود، سرگردانی و غرقه شدن در ناآگاهی بیشتر و بیشتر می شود. پس راهی نیست جز روشن شدن معرفت و معروف. هم راه باید روشن باشد(احکام شرع) و هم معروف باید نشانه های آشکار داشته باشد. و این نشانه ها گر چه نتواند پرده از راز آن حقیقت الحقایق(خدا) بردارد، دست کم می تواند سوسویی هر چند ضعیف در دل راه رفتگان عشق به جای گذارد و گرنه آن چه که در اثر مراقبه های اوشویی و هندوئیستی و صوفی گرایی و بودایی به ما دست می دهد، در واقع چیزی جز سراب نیست. این جا است که مریدان اوشو باید بدانند، گرچه اوشو با خودنمایی جذاب، یک رشته دستورالعمل های ساده و تجربی و جزیی به انسان های تشنه ی حقیقت، شراب عرفانی ارایه می دهد، لیکن واقع آن چیزی جز سراب نیست. آن چه عارفان مکتب اوشو با تجربه عرفانی خود از حقیقت یابی و عشق درون به آن دست یافتند، در عرفان اسلامی به مثابه سرگرم کردن یک کودک است با شکلات مختصری که بتوان او را فریفت تا (گوهر) با ارزش در نزد او را از چنگش بستانند. اسلام و همه ادیان ابراهیمی در بعد عرفانی هر چه را که عرفان اوشویی می خواهد به انسان ها بدهد، یک شکلات گمراه کننده می دانند و همه آن ها بر این امر تاکید دارند که عارف با متجلی شدن درونش از خدا، نباید به عشق های جزیی و تاثیرات روانی کم اثر و برخی حرکت ها ی دیگری که برای غربی های مستغرق در لذات مادی فریبنده است، دلخوش کند، و تنها باید از ابتدای سکوت تا وصل به حقیقت مطلق(خدا) همه چیز را در راه او و برای او و به سوی او بداند. عبادتش، عشقش، رقص و سماعش، سرور و حزنش، خنده و  گریه اش همه و همه برای خدا باشد.

اما عرفان اوشویی که بر خاسته از تجربیات به اصطلاح عرفانی انسانی است، هرگز چنین خدایی را نمی شناسد. او انسان را جایگزین خدا کرده و همه کامل ها و دگرگونی ها و بی حد نمایی ها و بی زمانی و بی صورت گری و...را به پای انسان می چسباند.

تمایز عرفان اسلامی با عرفان اوشو

*الف) اوشو می گوید برای رسیدن به مقصود دو راه وجود دارد: «یکی راه مراقبه است و دیگری دعا کردن. مراقبه، روش دانش پژوهان است و دعا، روش عاشقان و سرسپردگان.» (کتاب راز بزرگ، ص247). در مراقبه خطری وجود دارد و آن این است که منیت انسان فانی نشده است و همواره این نفس است که می گوید: من درحال مراقبه ام. در مراقبه جز «من» کس دیگری وجود ندارد. در آن جا حتی خدا هم وجود ندارد. آخرین حجاب در مراقبه، خطر زنده بودن من نفسانی است. اما در عشق، این من نفسانی از همان ابتدا کشته می شود. بنابراین دعا بالاتر از مراقبه است. اما در عرفان ابراهیمی و به ویژه در اسلام میان مراقبه و دعا هیچ تنافی ای وجود ندارد. انسان در عین مراقبه، دعا می کند. دعا و مراقبه در طول هم واقع اند نه در عرض یکدیگر. هم مراقبه دارای مراتب است و هم دعا. بنابراین آن چه در عرفان اوشویی وجود دارد،  مرحله ضعیفی از مراقبه ی اسلامی و مرتبه بسیار ضعیفی از درجات دعا را شامل می شود. البته چگونه دعا  کردن در این مکتب از دست انسان های عادی کاملا خارج و تنها در اختیار برهمنان و روحانیان هندو است در حالی که دعا در میان امت اسلامی با متن های روشن و ساده و در عین حال پرمحتوا، در اختیار همه مؤمنان است.

*ب) خداوند دارای صفات حسنای متعددی اعم از قدرت، علم، حیات، اراده و صدها صفت دیگر است. آمدن در لباس این صفات و آن اسم ها، از افتخارات انسان سالک است که لبریز از عشق به خدا می شود، غرق در دریای لذت های غیر مادی می گردد، پرده های تاریک جهان ماده را به کنار می زند و چشمان او بر درون هستی بیکران(ملکوت) باز می شود. به او اسرار را می آموزند، به او نور را القاء می کنند و او منبع همه خوبی ها می شود.

اما در عرفان اوشویی هدفی متعالی به غیر از همین انسان سرگشته در بیابان بی کران  و بی هدف و تنها و بی الگو وجود ندارد. تنها چیزی که به او یاد می دهند، سکوت است و در خود فرو رفتن. از او می خواهند که بخندد، گریه نکند و پیوسته خوش باشد. برای چه و با چه اهدافی؟ جواب: هیچ وپوچ. (به کتاب راز بزرگ از اشو ص80 نگاه کنید).

*ت) آن چه در عرفان اشویی برای انسان مذهبی و الهی ترسیم می شود، خوف است و دغدغه و دلهره. او می گوید:«بر زندگی هر فرد مذهبی، پیوسته اضطراب حاکم است اما یک فرد لامذهب به دنیایش دل خوش است و مسرور. او به دنبال کلوپ شبانه، بازار و انواع سرگرمی ها می رود. ولی یک فرد مذهبی خودش را از تمام این ها رها می کند.»  اما در عرفان اسلامی آن کس که با ایمان است، همواره خدا را با خود همراه می بیند. پس آرام و مطمئن است، بر خدا توکل می کند، هر مصیبتی که بر او وارد شود، اجر و پاداش دارد. صبر بر مصیبت اجر و پاداش بیشتر دارد. هر نعمتی که به او رسد در صورتی که شکرش را به جا آورد، آن نعمت مستمر و ابدی و ملکوتی و جاودانه خواهد شد و باطن آن نعمت در سرای دیگر به صورت نور بیشتر، اطراف مؤمن را فرا  می گیرد و او از تاریکی رها خواهد گشت. پس فاصله عرفان ادیان ابراهیمی و به ویژه عرفان اسلامی با عرفان اشویی فاصله نور شمع و نور آفتاب است.

*پ) هم چنان که در عرفان اشویی، عشق و حب رکن اصلی سالک را بازی می کند،  در اسلام گفته شده  است: «هل الدین الا الحب» دین جز عشق و دوستی  نیست. اما میان ماه من تا ماه گردون، تفاوت از زمین تا آسمان است. در عرفان اسلامی، حب و عشق نسبت به بالاترین و والاترین هدف هستی (خداوند) است. هر چه حب و عشق به خدا بیشتر گردد، مستی روح بیشتر می شود. مستی روح سر دردآور نیست، لذت آور است؛ اما مستی شهوانی میراننده کمال انسان است. استمرار شهوانی روح که به عنوان عشق در عرفان اوشو رونمایی می کند، شخصیت شخص را به کویری تهی تبدیل می کند و سر انجام او را به سرگردانی و پوچی رهنمون می گردد. لکن با مستی روحانی، شخص احساس شعف و سرور می کند و بالاخره در جایگاه صدق پروردگار می نشیند.

  *ث) از نظر عرفان اوشویی کسی که می اندیشد و با ذهن سروکار دارد، به خدا نمی رسد. زیرا فکر انسان نمی تواند خدا را بشناسد و هر چه درباره خدا گوید، مجموعه ای از خلق افکار بشری است و تمام عقاید و پیش فرض های انسان ناشی از فکر اوست. تنها وقتی می توان خداوند را ملاقات کرد که فکر نباشد. افکار، تارهای درهم پیچیده ای هستند که معرفت خدا را صد چندان مشکل می کنند.

در عرفان اسلامی این ایده به گونه ای به صورت بسیار مترقیانه تر منظور شده است. انسان دارای دو شناخت در مورد حقیقت عالم است: یکی عقلانی و ظاهری که با مفهوم و لفظ و آداب و رسوم سروکار دارد و شناخت دیگر شناختی ورای  شناخت عقلانی است. آن وقت است که  انسان ملکوتی و آزاد می شود؛ آ‍زاد از بند افکار پراکنده و آلوده به مادیت عالم. در این جا شهود است و لذت و حال و مقام و علم و بینش. او از بند قالب های تو خالی الفاظ و مفاهیم بیرون می رود. در فضای لذت ها، تجربه خوش پیدا می کند و اسرار آفرینش را بدون آلودگی ذهنی به او نشان می دهند. او از فرشته بالاتر می رود و تا سرحد بی نهایت و بی کران در کمال و جمال  و جذبه و علم و حیات پیش می رود. او در همه چیز می تواند تصرف کند و در واقع زمام امور جهان را هم می تواند با اذن خدا در دست گیرد و به عشق واقعی دست یابد.

 

 *ج) در عرفان اسلامی هدف کاملا معلوم و بسیار متعالی و مقدس و به طور خلاصه در حد کمال است. لکن در عرفان  اوشویی این تنها انسان است که باید پیوسته عاشق باشد و لبریز از سرور. همه چیز از انسان می جوشد و در همان بستر جاری است. جهت و سوی سالک عارف اوشویی، کاملا مبهم و غیرمشخص است. تنها جهت و سویی که در عرفان اوشویی برای عارف و عاشق مشخص شده، با اصل و حقیقت خود یکی شدن و به عشق کامل شدن و رسیدن است. او به صورت متعدد توصیه می کند:« خدا را فراموش کنید. حقیقت را فراموش کنید و تنها به دنبال عشق باشید.» اما چگونه و چطور؟

اوشو می گوید: «حقیقت خدا چون اقیانوس است و به او رسیدن یعنی در اقیانوس شیرجه زدن،»  به کجا و برای چه؟ برای غرق شدن در آن و همین!؟

 *ح) در عرفان اوشویی پیوسته سرگردانی بر انسان حاکم است؛ زیرا اوشو معتقد است که شیطان قدرت گمراه کردن انسان را ندارد، خداوند هم قدرت هدایت انسان را ندارد. (رازبزرگ،ص187) در حالی که در ادیان ابراهیمی و به ویژه در اسلام، شیطان دشمن انسان است و انسان پیوسته در معرض هجوم وساوس شیطانی. اما از طرف دیگر خداوند هدایت کننده ی بشر است و بسیار هم قدرتمند. در این جا است که اگر انسان از شیطان بگریزد، بلافاصله می تواند به خدای قدرتمند پناه برد و او مؤمنان راستین را در پناه خود می گیرد. خداوند هدایتگر، پیامبران را به عنوان الگو برای بشریت معرفی می کند.

اما عرفان اشویی می گوید: «شما سعی کنید شبیه خودتان باشید و از کسی الگو نگیرید، مقلد نباشید، آن هایی را که شما قدیس می نامید ( مانند پیامبران) شبیه اجسادند، مرده اند.» او کسانی را که به دنبال مدل و الگو هستند، احمق می خواند.

*خ) در مکتب اوشو، دانش مانع از شناخت است. یعنی علم طبیعی انسانی با شهود عرفانی تنافی آشکار دارد. او می گوید: «علم چیزی جز تهدید و ترس نیست. کودکی که به دنیا می آید پاک است. این پاکی محکوم به زوال است؛ زیرا در این دنیای آلوده، محافظت از پاکی کودک بسیار مشکل است. جهان امروز بسیار نیرنگ باز و فریبکار است. تاسیس مدارس و دانشگاه ها به همین دلیل است؛ زیرا آنها راه فریبکاری را نشان می دهند. این گونه آموزش ها که نتیجه آن علم و تکنولوژی است، راه فریب کاری را آموزش می دهند و پاکی را از کودک می گیرند. عشق برای یک ماشین بی معناست(مراقبه شور مستی/ص44)». معنی این سخن آن است که ره پویان علم و تکنولوژی و تمدن و پیشرفت هرگز نمی توانند به معرفت و شناخت یقینی در مورد حقیقت جهان هستی (خدا) دست یابند. در حالی که در عرفان ابراهیمی، دانش مقدمه شناخت عرفانی است. مراقبه در همه حال ممکن است؛ مراقبه در خوراک، پوشاک، راه رفتن، مشی با مردم، کسب علم و اخلاق و ثروت. هر انسانی می تواند در عین مراقبه، عاشق خدا باشد، از او مطلوب خود را بخواهد(دعا کند) و هر لحظه تصمیم بگیرد که علم اندوزی کند. هر دانشی  اگر با نیت خدا و اخلاص در برابر او باشد، خود آن دانش به معرفت شهودی و حکمت و شناخت بدل خواهد شد.

نکته آخر اینکه اوشو بعد از هنجارشکنی ها و سلب و نفی های بسیار، دو چیز را اثبات می کند: یکی عشق است (که در نهایت به رابطه جنسی ختم شده و این مقوله بی ارزش، به عنوان ریسمان ارتباطی آسمان و زمین به شمار می آید.) و دیگری خود اوشو است. او به طور مکرر در مورد خودش و جایگاه نامش سخن گفته است که نمونه ای از آنها در بخش اول نوشتار گذشت. روشن است که اگر کسی انسان را به خدا دعوت کند و هیچ مزیتی را به خودش نسبت ندهد، دعوتش واقعی بوده و نشان از نزدیکی او به خدا دارد. در جهت عکس آن نیز اگر کسی به روش های مختلف به خودش دعوت کند، دعوتش غیر واقعی بوده و نشان از شرک و دوری او از خدا دارد.

نکات پایانی(خاتمه)

در پایان ذکر نکاتی چند درباره جریانهای عرفانی نو پدید از جمله مکتب اوشو  قابل توجه می باشد:

1. غالب این اشخاص یکی از ابزار ترویج مکتب شان را ارائه آن در قالب سخنان چند پهلو و مبهم قرار داده اند.

2. آرامش و عشق، تمام هدف دین نیست بلکه یکی از اهداف - آن هم از اهداف میانی نه نهایی دین- می باشد. ادیان برای رساندن انسان به خدا و تقرب به او آمده اند نه صرف احساس آرامش و عشق به خوبی و حقیقت.

3. شهود، راهی پر پیچ و خم می باشد و برای رسیدن به عالم حقائق نیاز به استاد اهل فن است و نمی توان به راحتی شهود دیگران را قبول کرد بلکه شهودات هم نیاز به تبیین برهانی دارند.

4. اوشو از مکاتبی مانند فرویدیسم و اگزیستانسیالیسم و همچنین مارکس، سارتر و کی رکگارد، تاثیرات بسیاری  پذیرفته است. بنابراین با نقد این مکاتب و افراد، بطلان سخنان او نیز آشکار می گردد.

5. ترویج مسائل جنسی و آزاد گذاشتن آن برای انسان غربی که در این مساله غوطه ور است بسیار جذاب می باشد و شاید این هم یکی از رازهای محبوبیت اوشو و مکتب او باشد.

6. نکته بسیار قابل توجه این است که: دین، آیین، فرقه و هر مسلکی که فقط بر مسائل مثبت انسان و بر جنبه های خوب او تاکید می کند، طبعا مورد استقبال این انسان زود رنج قرار می گیرد و مسلکی که علاوه بر تبشیر، بر انذار و توبیخ نیز تاکید کند، شاید آن چنان خوش آیند عده ای نیاید. به عبارتی اوشویی که انسان را دائما ناز می کند طبیعتا مورد استقبال قرار می گیرد. اما در قرآن تعادل بین انذار و تبشیر کاملا و با دقت رعایت شده است.

7. مراقبه ی به اصطلاح پویایی که ایشان معرفی می کند، پیش و پا افتاده و دارای دفاع عقلانی نمی باشد و اسلام یکی از عمده ترین مسائلش را به مباحث بسیار دقیق اخلاقی اختصاص داده است که مراقبه فقط یکی از ارکان آن را تشکیل می دهد.

8. یکی از علل گرایش عده ای از جوانان ما به این گونه مکاتب، عدم تبیین صحیح گزاره های اسلام نسبت به مسائلی همچون: نشاط، لذت، شادی و غم می باشد که تلاش بیشتر اصحاب فرهنگ را می طلبد.

9. تفاوت بین راه اوشو و اسلام، تفاوت بین اتکا به خود و نفس و اراده خویش با اتکا به خدا و اراده مطلقه اوست.

برخی از منابع مقاله:

1. راز بزرگ/ اوشو/ مترجم: روان کهریز

2. الماس های اوشو/ اوشو/ مترجم: مرجان فرجی

3. خود را به هستی واگذار/ اوشو/ مترجم: مجید پزشکی

4. بگو آری/ اوشو/ مترجم: مجید پزشکی

5. عشق پرنده ای آزاد/ مترجم: مجید پزشکی

6. زوربای بودایی/ اوشو/ مترجم: مسیحا برزگر

7. زندگی موهبتی الهی است/ اوشو/ مترجم: مجید پزشکی

8. با خود یکی شو/ اوشو/ مترجم: مجید پزشکی

9. دل به دریا بزن/ اوشو/ مترجم: مجید پزشکی

10. تفسیر آواهای شاهانه/ اوشو/ مترجم: هما ارژنگی

11. قطره ای در دریا/ اوشو/ مترجم: مجید پزشکی

12. تانتارا/ اوشو/ مترجم: فرشید جنیدی

13. و آن گاه نبودم/ اوشو/ مترجم: سیروس سعدوندیان

14. مراقبه، هنر، شور و سرمستی/ اوشو/ مترجم: مجید پزشکی

15. شورشی/ اوشو/ مترجم: عبدالعلی براتی

16. سخنرانی دکتر حجت الاسلام عبدالحسین خسروپناه/ موسسه امام صادق(ع)

17. خود را به هستی واگذار/ مقدمه کتاب/ اداره ارشاد اسلامی

 18. آفتاب و سایه ها/ محمد تقی فعالی/ ص111  به بعد

و چندین کتاب ترجمه شده از اوشو و همچنین سی دی ها و مجلات کمپ اوشو و نمایشگاه ایشان در هندوستان.

19. و دهها سایت و وبلاگ که بعضی از آنها عبارتند از:

www.goodreads.com

www.moraghebe.blogfa.com

www.oshoworld.com

www.iranosho.bravehost.com

www.oshods.blogsport.com

20.وبلاگ شخصی نویسنده: www.jabarut.blogfa.com

21. فصلنامه کتاب نقد/ شماره 45 / زمستان 1386

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط فصل رویش 88/5/12:: 2:29 عصر     |     () نظر