سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اگر دوست داری که خداوند دوستت بدارد، به دنیا بی علاقه باش و اگر دوست داری مردم دوستت بدارند، هرگاه از مال دنیا چیزی به دستت افتاد، آن را به سوی آنان بیفکن [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
نشریه فصل رویش شماره4

علی رغم پیشرفت های شگفت انگیز دانش و فنّاوری و تحول زندگی، که توانسته است رفاه و آسایش قابل توجهی را برای انسان به ارمغان بیاورد، لیکن با همه این احوال بنا به یافته ها و اظهارنظرهای عالمان حوزه های متعددی چون روان شناسان و جامعه شناسان و متألّهان دینی و پژوهشگران حوزه ی انسان شناسی، جامعه ی بشری با بحران های حادّی مواجه است. اگرچه این بحران ها می تواند مصادیق متعددی داشته باشد، ولی بحران معرفتی از گذشته تا کنون بشر را تهدید می کند. بنابراین شایسته است تا عالمان و اندیشمندان به بررسی ریشه ها و عوامل و راهکارهای مواجه با بحران معرفتی بپردازند. در این مقال به اختصار به تبیین بحران معرفتی پرداخته و راهکارها و کارکردهای دین در رفع این بحران را طرح می نمائیم. 

بحران معرفتی

بحران معرفتی، مثلثی است که اضلاع آنرا خداشناسی، انسان شناسی و جهان شناسی تشکیل می دهد. لذا ماهیت بحران، خود را در سه موضوع نشان داده که چگونه انسان در سه حــوزه، از معرفت و شناخت مناسب بی بهره بوده و در یک تحیّری بسر می برد که انسان را آزار می دهد. مشخصه ی فهمِ عصر حاضر علم گرایی، تجربه گرایی و حس گرایی است و همین ویژگی هاست که باعث گردیده ابزار شناخت از نظر بسیاری محدود به حس و تجربه باشد و هر آن چیزی که به حس و تجربه نیاید انکار گردد. و لذا حقایق و واقعیات غیرمادی و هر آن چیزی که در خور تجربه و حس نیست جایگاهی در شناخت های بشری نداشته و امور غیر مادی از دایره ی شناخت انسان خارج بماند. محدود کردن شناخت های انسان به محسوسات و مهجور ماندن از شناخت غیرآن، یعنی مواجه شدن با بحرانی بنام بحران معرفتی. ره آوردِ این بحران، بریدن و محروم شدن انسان از غیر ماده و ابزارهای شناخت غیرمادی است. و چه سخت و بحران زاست برای انسانی که خود از ساحت های مادی و غیر مادی شکل گرفته - و آنچه که قوام و حقیقت او را ساخته همان بعد غیرمادی است- از آن بُعد و ساحت بریده گردد.

کارکرد دین در حوزه ی معرفتی

مهمترین عامل در بحران معرفتی این است که راه های شناخت و ابزار معرفت را محدود می کنند و دین، درست از همین بُعد برای این بحران راهکار ارائه می دهد. کاری که دین می کند این است که راه های شناخت و معرفت را در دامنه ای وسیع تر مطرح می کند و ابزارهای شناخت را فزون تر می کند و این گونه نیست که تنها به شناخت حسّی و تجربی اکتفا کند. لذا راه شناخت وسیعی چون راه وحی و شهود را در اختیار انسان می گذارد. در منطق دین، همان گونه که متعلّقِ معرفت، اعم از مادی و غیرمادی است، ابزار معرفت هم  فراتر از حس و تجربه است. کاری که دین در حوزه ی معرفت می کند گشودن پنجره هایی به غیر از عقل و تجربه و حس است و آن پنجره ی معرفتی، وحی و شهود است. حال به سه حوزه مهم که دین در آنها معرفت بخشی و کارکرد ویژه ای دارد، اشاره می کنیم.

الف - خداشناسی

اعتقاد به مفهوم مقدس پرستش، کرنش در مقابل معبود، خداجویی و خداپرستی، تاریخی به قدمت اندیشه ی بشری دارد. لکن در مصداق معبود، پای اندیشه ی بشری لنگ است و به همین جهت اندیشه های انحرافی فراوان در طول تاریخ دیده می شود که چگونه بشر را از راه راست خداپرستی به بیراهه های انحرافی کشانده اند و این نیست مگر بخاطر اینکه شناخت خدا و اسماء و صفات او بطور کامل برای انسان مقدور نیست. لیکن از گذشته های دور،  سیر تاریخ عقاید بشری، حاکی از تلاش و تکاپوی انسان برای شناخت خدا و اسماء و صفات اوست. در اینکه بشر آیا می تواند خدا را بشناسد؟ و اگر می تواند به چه شکل و مقدار؟ نظریات متعددی چون تشبیه، تجسیم، تعطیل، اثبات بلا تشبیه و ... ارائه گردیده که پرداختن بدان جای دیگری می طلبد.بی تردید انسان خاکی، از شناخت تامّ و تمام خداوند عاجز است،(وَلَا یُحِیطُونَ بِهِ عِلْمًا):«خلق را به خداوند هیچ احاطه ای نیست»(طه/ 110). و همین عدم احاطه یعنی عدم شناخت تام و تمام و یا به فرموده علی (ع) : «لا تدرکه الابصار و لا تحیط به الافکار و لا تقدره العقول و لا تقع علیه الاوهام:چشم ها او را نمی بینند و فکرها به او احاطه ندارند و عقل ها نمی توانند او را اندازه گیری کنند و او به وهم و خیال نیاید.»(1)سخنانی از اینگونه در ادبیات دینی ما زیاد است که همگی حاکی از محدودیت شناخت ما به خداست؛ نه اینکه اصلاً راهی برای شناخت خداوند نداریم. چرا که اگر این امکان نبود اصولاً عبادت خدایی خارج از دسترس و شناخت، معنایی نداشت.  این اوصاف و اسمائی که مقربّان با آن خدا را می خوانند، خود دلیل بر امکان شناخت (ولو محدود) خداوندی است که اسماء و صفاتش بیان گردیده است. دین در این جهت یک راه میانه و قابل دسترسی در اختیار بشر می گذارد و آن راه این است که چگونه شناختن خدا را به انسان آموزش می دهد و این معرفت را به فرموده ی علی (ع): « معرفة الله سبحانه اعلی المعارف»(2) ؛ بالاترین معرفت ها می داند. حال دین چه کمکی به ما در شناخت خداوند می کند؟ با مراجعه به متون دینی و اندیشه های دین پژوهان، با چهار پنجره ی معرفتی مواجه می شویم که با نگریستن با هر کدام از آن پنجره ها، خداشناسی و معرفت به اسماء و صفات خداوندی برای بشر مهیّا می شود.

1- راه عقلی

متکلّمان و فیلسوفان دینی برای شناخت خداوند با استفاده از ابزار عقل، راه های نو و استدلال های متقّنی را در اختیار ما می گذارند. برهان هایی چون: برهان علّی، برهان امکان و وجوب و ... همه حکایت از وجود خداوندی واجب الوجود با اوصاف و ویژگی هایی می کند که عقل آن را اثبات می نماید و با اثبات اصل وجود خداوند، به اثبات لوازم آن می پردازد. مثلاً عقل آنگاه که وجود خداوند را واجب دانست، صفات سلبی مثل مرکب نبودن، جسم نبودن، محل نداشتن و ... و یا صفات ثبوتی مثل عالم بودن، حکیم بودن و ... را نیز برای خداوند ثابت می کند.

2-مطالعه در جهان هستی

مطالعه در جهان  خلقت که همان سیر در آفاق و انفس است و قرآن خود بدان تصریح کرده، راه دیگـر خـداشناسی است. خداوند می فرماید: «سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَفِی أَنفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ شَهِید: «به زودى نشانه‏هاى خود را در اطراف جهان و در درون جانشان به آنها نشان مى‏دهیم تا براى آنان آشکار گردد که او حق است؛ آیا کافى نیست که پروردگارت بر همه چیز شاهد و گواه است؟!»(فصلت/ 54)

انسان بـا تـأمـل در جهـان هستی، به شناخت صفات خداوند پی می برد. مطالعه ی نظم حاکم بر هستی، حکایت از ناظم بودن خالق و عالم  و حکیم بودن آن خداوند دارد. تفاوت این راه با راه اول این است که راه اول صرفاً عقلی است ولی در این روش، برخی مقدمات از مطالعه ی جهان هستی بدست آمده و غیر عقلی است.

3-کشف و شهود قلبی

 در این روش انسانها با طیّ طریق و تهذیب نفس و صیقل دادن روح و جان، حقایق الهی و صفات خداوندی را با چشم دل درک می کنند. گرچه این راه سخت است، لیکن انسانهایی در تاریخ بشریت وجود داشته و دارندکه به این جایگاه دست یافته اند. سخن علی (ع) در پاسخ آن کس که پرسید: آیا خداوند قابل رؤیت است؟ فرمود: «لا تدرکه العیون بمشاهدة العیان و لکن تدرکه القلوب: چشم ها هرگز او را آشکارا نمی بینند، اما قلب ها او را درک می کنند.»(3) حاکی از این راه است. از آیات متعدد در قرآن و روایات معصومین(ع) استفاده می گردد که این راه یکی از راه های خداشناسی است.

4- قرآن و روایات

مراجعه  به متون وحیانی و سخنان اولیاء دینی، حقایق و معارف عمیقی درباره ی خداوند و اوصاف و صفات او در اختیار انسان می گذارد. وجود آیات و روایات زیادی در اسماء و صفات خداوندی، صرفاً برای آموزش دادن آن حقایق به انسانهاست؛ حقایقی که اگر در قرآن و روایات ذکر نشده بود، معلوم نبود عقل در تأملات خود سر از کجا درآورد. خداشناسی و بحث از اسماء و صفات خداوند، در متون دینی با دقت بسیار و رعایت جوانب و به زبان قوم، القاء گردیده و لذا یکی از راه های معرفت افزایی متقن و بی ضرر، متون وحیانی و روایات معصومین است که دین در اختیار بشر گذاشته است.

ب - انسان شناسی

انسان شناسی از مباحث کهن اندیشه ی بشری است. در همه ی مکاتب و اندیشه ها از انسان شناسی سخن گفته شده، لیکن همچنان از ابهامات و پیچیدگی های فراوانی برخوردار است. و این نیست مگر به جهت نارسایی های جدّی که مکاتب غیردینی در انسان شناسی از آن برخوردارند. سیری در نظریات ارائه شده در انسان شناسی، گویای این نارسایی های معرفتی در ساحت وجود انسانی است. منظور از انسان شناسی آن است که بدانیم انسان دارای چه استعدادها و ویژگی هایی برای تعالی و تکامل خود و ساخت جهانی انسانی است. انسان این توانایی را دارد که با تأمل و تفکر و کشف استعدادهای خود، در مسیر تعالی و تکاملی که برای او آفریده شده، قدم بردارد. همین جاست که انسان شناسی دینی به مدد انسان آمده و منظور از خودشناسی و انسان شناسی را برای انسان تبیین نموده است.

در مکاتب و اندیشه های غیردینی، آنگاه که بحث انسان شناسی مطرح شده، با انبوهی از نظریات متضاد و یک جانبه مواجه می شویم که حکایت از وضع و حال بسیار نامناسب انسان شناسی غیردینی است. این نظریات متضاد و نامتجانس، حاکی از یک بحران معرفتی بسیار جدی در حوزه ی انسان شناسی است که به جای باز کردن گرهی، خود گره کوری بر مسئله زده است. ارنست کاسیرو ضمن اشاره به ناتوانی علوم در شناخت انسان و نقش دین در این باره می گوید: «بنا بر آنچه گذشت، فقط از یک راه می توان به رمز طبیعت بشر پی برد و آن راه دین است. دین به ما نشان می دهد که انسان در واقع وجودی دوگانه است که یک وجه آن انسان قبل از هبوط و وجه دیگرش انسان بعد از هبوط هست.»(4) وی در مقاله ی «بحران در شناخت نفس»، به تفصیل در نارسایی انسان شناسی از بُعد فلسفی سخن گفته است. ماکس شِلر فیلسوف آلمانی نیز بدین گونه به انسان شناسی اشاره می کند: «هیچ وقت در عرصه ی تاریخ، انسان آن قدر برای خود مسأله نبوده که امروز هست ... علوم تخصصی که پیوسته تعدادشان رو به افزایش است و با مسائل انسان سر و کار دارد، بیشتر پنهان گرِ ذات انسان در پرده ی حجابند»(5)به طور خلاصه می توان انسان شناسی معاصر را در چند محور بحران زده و تاریک دانست که عبارتند از:

الف- ناسازگاری تعاریف و تئوری ها.

ناسازگاری تعاریف و تئوری های ارائه شده در انسان شناسی به شکلی که تناقضات فراوانی در این تعاریف دیده می شود. تأمل اندک در این تئوری ها ما را به عمق ناسازگاری این تئوری ها می رساند و معلوم می گردد که این تعاریف، چقدر در معرفی انسان عاجز و ناقصند.

ب نبود داور واحد و مورد اتفاق.

در این صورت هر یک از تئوری ها، صِرف ادعا است و در انسان شناسی و تبیین آن، ادعاهای زیادی شده است.

ج- بررسی مقطعی انسان.

انسان شناسی معاصر عیب بزرگ دیگری نیز دارد که عبارت از این است که نه گذشته انسان را و نه آینده انسان را مورد توجه قرار نداده است. عوامل مؤثر در سرشت و سرنوشت انسان، زندگی و آینده ی انسان بعد از مرگ، مفهوم حیات، و دیگر پدیده های مرتبط با انسان از جمله نقاط تاریک انسان شناسی معاصر به شمار می آید.

انسان شناسی دینی

در مقابل ضعف ها و کاستی های انسان شناسان معاصر، انسان شناسی مبتنی بر دین از نقاط قوّت ویژه ای برخوردار است که عبارتند از:

الف مهمترین ویژگی انسان شناسی دینی جامعیت آن است؛ چرا که در انسان شناسی دینی، همه ابعاد وجودی انسان مورد توجه قرار می گیرد و در هر بعدی با توجه به هدفی که در دین مورد نظر است و به میزان نقشی که هر بعدی از ابعاد وجودی انسان در رسیدن به تکامل دارد مورد توجه قرار می گیرد. این در حالی است که در سایر انسان شناسی ها خبری از چنین جامعیت و شمول در کار نیست.

ب- ویژگی دیگر انسان شناسی دینی خطاناپذیری آن است؛ چرا که انسان شناسی دینی برگرفته از معارفی است که آن معارف،ویژگی وحیانی داشته و از استحکام و اتقان یقینی برخوردار است. در حالی که در مکاتب غیروحیانی، خبری از چنان اتقان و استحکام نیست.

ج- انسان شناسی دینی به مبدأ و معاد به صورت توأمان  توجه دارد. در حالی که در انسان شناسی های غیردینی، توجه چندانی به مبدأ و معاد نشده، در دین به مبدأ و معاد و رابطه انسان با این دو توجه شده و در همین راستا به تبیین رابطه دنیا و آخرت پرداخته است.

د- ویژگی دیگر انسان شناسی دینی، توجه به تمام ساحت های وجودی انسان و رابطه ی آن ساحت ها با همدیگر می باشد. در بینش دینی، گذشته و حال و آینده انسان، جسم و جان، بعد مادی و معنوی و تأثیر و تأثر هر یک از این ساحت ها بر دیگری مورد توجه است. این در حالی است که در انسان شناسی های تجربی، عرفانی، فلسفی یا از ارتباط ساحت ها غفلت شده و یا در سطحی نازل به این ساحت ها توجه گردیده است.

حال با توجه به ویژگی های فوق، خدمات و کارکردهای دین در حوزه ی انسان شناسی را بهتر می توان دریافت. پوشیده نیست که هیچ یک از مکاتیب بشری نتوانسته به پرسش های مهم و اساسی در مورد انسان پاسخ مناسبی بدهد. از سوی دیگر برخی ادیان آسمانی نیز از آفت تحریف بدور نمانده لذا در پاسخگویی به پرسش های بنیادین انسان شناسی، عاجز مانده و نمی توان پاسخ های مناسب از متون تحریف شده ی دینی استخراج کرد. ولی قرآن به عنوان متنی آسمانی که خداوند خود وعده ی حفظ آن را داده و مصون از تحریف است به تبیین ابعاد مختلف انسان پرداخته است که بدان اشاره می گردد.




کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط فصل رویش 88/5/12:: 3:31 عصر     |     () نظر